گزارش زیر نگاهی مختصر دارد به زندگی استاد بهاریان، کاپیتان تیم فوتبال صنعت نفت آبادان در دهه 50 به مناسبت قدردانی از وی در تمرین طلاییپوشان.
به گزارش رصنا، از پدر و مادری بوشهري و اهل محله کوتي، محلهاي نزديک به دريا زاده شد. در آبادان؛ يکم شهريور سال 26.
خيابان خاقاني و کوچه ايرج زادگاه استاد بهاریان بود و تا پيش از ازدواج نيز همانجا ساکن بود.
پا به توپ شدنش به نزديک ريل قطار مرکز شهر تا احمدآباد و در پارک معلم فعلي زميني خاکي برمیگردد؛ پا به توپ شدن همراه با بزرگانی همچون
عباس تاشکه، غلام زارع، عباس و حميد اخلاقي، حسن و حسين پوريوسف که داييهايش بودند.
از آن سالها گفت و اضافه کرد: «واقعا مسابقه تيم مرکز شهر و احمدآباد يک جنگ تمامعيار بود. ما هميشه به خاطر در اختيار داشتن زمين مسابقه دعوا داشتيم، يادش بخير همان سالهايي که با توپ بندي بازي کرده و بيشتر مواقع سر و صورت ما به خاطر برخورد با بندهاي باز شده اين توپ زخمي بود. يادم نميرود که گاهي اوقات به خاطر همين زمين دست به يقه ميشديم.»
حضور در سپه
حضور در تيم فوتبال سپه که مديريت آن بر عهده منوچهري کتابفروش بود، فوتبال را برایش باشگاهی کرد، سپهی که بعدها هم رضا مجدي، خليل صالحي، عبدعلي بيتسياح، عبدالرضا برزگری، علیرضا فیروزی و براتعلی پورآفریقا را نیز به ایران معرفی کرد.
از علاقهاش به شاهین گفت و افزود: «احساس ميکردم که ميتوانم در شاهين بازي کنم، ميدانستم اگر به صورت ثابت در زمين نباشم ولي ذخيره خوبي براي بزرگان شاهين هستم، شاهيني که آن روزها بازيکنان صاحبنامي مثل رضا هيربد، بهرام پورمومن و حميد برمکي را در ترکيب داشت.
و بالاخره 16ساله بود که پیراهن شاهین را پوشید.»
«هر چقدر به حسين پوريوسف؛ داييام اصرار ميکردم که مرا به شاهين ببرد، قبول نميکرد و ميگفت که براي من زود است، اما بعد از مدتي مرحوم منوچهر ساليا به او گفت: حسين را سر تمرين شاهين بياور. آنقدر تعصب داشتيم و سخت تمرين ميکرديم که در روزهاي گرما و شرجي به خاطر تعرق بالا بعد از هر زمين خوردن، بدنمان پر از گل ميشد.»
به تجربه بازی در شهرآورد ماندگار فوتبال ایران«دیدار شاهین و کارگر» اشاره کرد و گفت: «واقعا آن مسابقه شبيه ديدار امروز استقلال و پرسپوليس بود با اين تفاوت که ما هر چقدر جنگ و دعوا داشتيم در زمين مسابقه بود و بعد از پايان بازي، هم ما و هم کارگريها زير سينما رکس جمع شده و ساعتها کنار هم بوديم. در ميان کارگريها دوستان بسيار نزديکي هم داشتيم، همه آنها انسانهاي خوبي بودند و گل سرسبدشان هم هوشنگ خواجهاي بود. نميدانم اين رفاقت امروز ميان قرمزها و آبيها هست يا خير.»
شمیم تیم ملی و کوچ
مسابقات منطقهای کشور آغاز معرفی استعداد استاد بهاریان به تمام ایران بود
به همراه تيم جم راهي کرمان شده و پيش از آن نيز هم در آبادان و هم در استان قهرمان شده بود.
و در همان سالها بود که به تيم ملي هم دعوت شد.
«حسين فکري، سرمربي تيم عقاب و استاد پرويز دهداري هم مدير تيمهاي ملي بودند. دهداري به فکري سفارش کرده بود که در گروهي که عقاب حضور داشت بازيکنان نخبه را به تيم ملي معرفي کند و از تيم ما هم، من و عليرضا عزيزي به تيم ملي دعوت شديم، برای حضور مسابقات آسيايي تهران. 65 روز در هتل مشهد تهران حضور داشتيم و بعد از اتمام اين اردو به خانه برگشته و پس از مدتي مرحوم دهداري مبلغ 750 تومان را بابت روزهايي که در اردوي تيم ملي بوديم برايمان ارسال کرد.»
بعد از حضور در اين اردو بود که داستان حضور در پرسپوليس براي حسين بهاريان آغاز شد.
«رفاقت نزديکي با محمود خوردبين و مخصوصا علي پروين داشتم. هر زمان هم به آبادان ميآمد راديويي را به محل اقامتش ميبردم و ساعتي را در کنار او بودم. در يکي از مسابقاتي که پرسپوليس در برابر جم در آبادان صفآرايي کرد، يک گل به ثمر رسانده و 2توپ هم به تیر دروازه قرمزهاي پايتخت زدم. بعد از پايان مسابقه براي ديدار با پروين به هتل استقرار پرسپوليسيها رفته و او مرا به آلن راجرز، سرمربي وقت پرسپوليس معرفي کرد و گفت: اين همان شماره 10 تيم جم است که مدافعان ما را آزار داد. راجرز دقايقي را به کمک مترجمش با من صحبت کرد و خداحافظي کرديم. از همان موقع مربي وقت پرسپوليس به دنبال جذب من بود.»
سفر به پایتخت
«بعد از گذشت مدتي، عبده، مالک آن سالهاي پرسپوليس با صفر ايرانپاک، بازيکن اين تيم درگيري شديدي پيدا کرده بود. بعد از اين اتفاق از راجرز ميخواهند که ايرانپاک را از تيم کنار بگذارد و اين مربي شرط پذيرش درخواست مديريت پرسپوليس را جذب حسين بهاريان عنوان ميکند.
بعد از آن بود که ايرج سليماني و محراب شاهرخي، خوزستانيهاي پرسپوليس مامور انتقال من به تهران شدند. ابتدا به ساکن به خاطر شرايط خانوادگيام قبول نکردم، نميتوانستم خانواده را تنها بگذارم. آنها آمدند با حميد برمکي و منوچهر ساليا صحبت کردند. کار به جايي کشيد که ايرج سليماني با اتومبيل پيکان شخصياش به آبادان آمد و به همراه مرحوم ساليا در يک بستنيفروشي در خصوص پيوستن من به پرسپوليس تهران حرف زديم. ساليا در نهايت شکلگيري اين انتقال را منوط به مذاکره نهايي با دهداري دانست. يادم نميرود که سليماني در همان ملاقات گفت: حسين، عبده مرا مامور کرده که حتي اگر شده تو را دستبند بزنم و در صندوق عقب اتومبيلم بياندازم، به تهران ببرم.»
و بالاخره با پافشاری قرمزها به پایتخت رفت، در روزگاری که مرحوم عليرضا عزيزي راهي تيم گارد شده بود و مرحوم اصغر غلامعليزاده و بيژن ارشدي هم در بانک ملي بازي ميکردند، در آن روزها بهاریان و اين بازيکنان آباداني خانهاي را در ميدان پاستور تهران کرايه کرده و کنار هم زندگی میکردند.
از بیقراردادی در پرسپولیس گفت و خاطرنشان کرد: «خبري از قرارداد نبود، با عباس اکرامي که آن زمان همهکاره پرسپوليس بود صحبت کرده و راهي اين تيم شدم. قرار شد ماهيانه 900 تومان به من پرداخت کنند در آن روزها به بازيکنان مليپوش پرسپوليس يک هزار تومان در ماه ميدادند. جالب اينجاست از اين مبلغ مقداري را هم براي خانوادهام در آبادان ميفرستادم. وقتي در تيمي محمود خوردبين، صفر ايرانپاک، حسين کلاني، همايون بهزادي و اکبر افتخاري مهاجم هستند کار دشوار ميشود ولي به هر حال من باز هم در ترکيب پرسپوليس به ميدان رفته و بارها با لباس اين تيم در باشگاههاي تهران و نخستين دوره ليگ تختجمشيد گلزني کردم. با اين تيم در سفرهاي خارجي به کشورهاي کويت، بحرين، عربستان،عراق و لبنان همسفر شدم.»
دلتنگی برای آبادان و بازگشت
حضور استاد در تهران دوام زیادی نداشت، آبادان صدایش میزد آخر.
«جو فوتبال تهران در آن سالها منحصر به فرد بود. با اينکه در تمرينات مدافعان را خسته ميکردم اما سخت در ترکيب قرار ميگرفتم، ضمن اينکه مسئله شغليام، علت ديگري براي اين بازگشت بود.
من از 15 سالگي به جاي پدرم در کشتيراني آبادان مشغول به کار شدم. راننده ليفتراک و جرثقيل بودم و 10سال آنجا کار کردم، پيش از رفتن به پرسپوليس به مدت 10سال در کشتيراني مشغول بوده ولي روزهايي که کار نبود، دستمزد نميگرفتيم و در باقي روزها نيز دريافتيمان براي 8ساعت کار، حدود 7تومان بود. خبر دادند که کشتيراني قرار است در روزهاي بدون کار هم حقوق کارکنان را پرداخت کند و 2ماه هم فرصت داده تا همه به سر کار برگردند، همين موضوع به انگيزه اصلي براي برگشتن به زادگاهم تبديل شد.»
موکدا بر تعصبش به آبادان اشاره کرد، حتی زمانی که در پرسپولیس بود و تصریح کرد: «با وجود اينکه در ليگ اول تخت جمشيد به همراه پرسپوليس قهرمان کشور شديم اما هر زمان که صنعتنفت به تهران ميآمد من کنار همشهريانم بودم و حتي بعضي وقتها روي نيمکت ذخيرههاي اين تيم در مسابقات مختلف مينشستم. يک بار هم روبروي آبادانيها با لباس پرسپوليس به ميدان رفتم. اصرار بازيکنان صنعتنفت و احتياج اين تيم نيز خيلي در برگشتنم به آبادان نقش داشت و بالاخره به صنعتنفت پيوستم و 6 سال هم در اين تيم حضور داشتم و شماره 10 را پوشیدم.
به غير از سال نخست که جمشيد مجدمي بازوبند کاپيتاني را بر بازو بست در بقيه دورههاي ليگ تخت جمشيد من کاپيتان صنعت نفت بودم، بعد از حضور هاريگيم به عنوان سرمربي صنعت نفت در آبادان و با توجه اين موضوع که به لحاظ سني از بقيه بازيکنان بزرگتر بودم اين وظيفه بر عهده من گذاشته شد. سالهاي پرفروغي بود به غير از من، تيم مهاجمان خوب ديگري مثل ذوالفقار نظامآزادي، شهيد ناصر شاملي، وحيد عبدي و صفدر بنده را نيز داشت.»
فوتبال حتی با صدای گلوله
شبیه به همه آبادانیهای اهل توپ و دویدن، صدای تیر و جنگزدگی هم استاد بهاریان را از فوتبال دور نکرد.
«ابتداي جنگزدگي شغلي نداشته و بيکار بودم و مسئولان تيم استقلال بهبهان با فراهم کردن کاري در اداره راه ترابري مرا به عضويت اين تيم در آوردند.
رئيس تربيتبدني وقت بهبهان فردي به نام حميد جاويد بود که در يکي از روزها بعد از آنکه مرا پشت ماشين سنگين در بيابان ديد، پياده شد و گفت: جاي حسين بهاريان اينجا در بيايان و در سرما و گرما نيست، بعد از آن بود که در تربيتبدني مشغول به کار شده و به خاطر اينکه ديگر ديني به استقلاليها نداشتم به عنوان سرمربي در تيم پرسپوليس بهبهان مشغول شدم و در اين تيم جوانگرايي کرده و چند سال پياپي قهرمان ليگ اين شهرستان شديم. در همان سالها بود که يکسال هم در تيم فوتبال گاز اميديه مربيگري کرده و با اين تيم هم نتايج خوبي کسب کردم.»
و بالاخره مرد مهربان تربیتبدنی بلافاصله بعد از خاتمه جنگ به آبادان برگشت، سال 69؛ تا خود امروز.
«محمد سعدوني و منوچهر ساليا تيم پيروز را در اختيار من گذاشتند. تيمي که در آن بازيکنان خوبي مثل محمدرضا کاملي با من همکاري ميکردند. در نخستين دوره مسابقات باشگاهي آبادان بعد از جنگ تحميلي به همراه تيم پيروز به عنوان دومي دست پيدا کرده و در رقابتهاي جام حذفي آبادان نيز در فينال کارگر را شکست داده و قهرمان شديم، بعد از آن هم يک فصل سرمربي تيم پتروشيمي و يک سال هم سرمربي شهرداري آبادان شدم و دست آخر هم به عنوان کمک مربي در کنار ساليا در تيم جم کار کردم.»
برد پر گل تیم جوانان صنعتنفت و صعود به رده دوم
سالروز شهادت دروازهبان اسبق صنعت نفت آبادان
مدیرکل سلامت و تربیت بدنی وزارت نفت در تمرین طلایی پوشان حضور پیدا کرد
فراز کمالوند تمام توان خود را برای بازگرداندن نفت آبادان به لیگ برتر به کار گرفته است.
اهدای پیراهن صنعتنفت به بیمار کم توانی ذهنی